چسب حرارتی را زدهام به برق و چای با طعم غنچهی گلمحمدی میخورم و دارم وسط شلوغیهای اتاقم برای خودم گوشوارهی نمدی درست میکنم.عصر به سعید گفتم: برو گمشو.