-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 آذر 1402 02:16
هلیا هستی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 آذر 1402 03:15
کسی اینجا را میخواند؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریور 1401 16:08
https://fals.blogsky.com/ مرا در آدرس بالا بخوانید.
-
اینجا بخونیدم
چهارشنبه 25 اسفند 1395 20:02
http://fals.blogsky.com/
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:34
دیروز خواب دیدم مادربزرگ شریفه مرده و رامبد جوان هم دامادشان است و من نمیدانستم. گریه میکردم و وقتی نانا بیدارم کرد اشکم روی صورتم بود. بیدار شدم و باز افتادم. خواب دیدم توی جادهای میرانم و رانندگی بلد نیستم ...گواهینامه ندارم و مردی از روبرو با ماشین بدون سقف میآید و این را میداند. میداند که رانندگی بلد...
-
دست هایش
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:31
خوب راستش تصمیم داشتم به دستهام کرم مراقبتی بزنم ..یعنی زدم و حالا دستهام عین سمباده شده. نتیجهی مطلوب. شکلک دست زدن داغ و هیجانی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:30
خواب دیدم از کانادا ازم رزومه خواستن. نمیدونم ب رزومه ربط داره یا نه اما نوشته بودن کم آرایش ... رنگارنگ..دارای خانواده ی خوب... چه چرتی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:30
حس بوسیدن دارم. فقط دهانش بوی گند ندهد.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:29
دوست دارم بشینم یک جایی آرام حرف بزنم..کمی حرف بزنم..دو یا سه جمله بعد همین طوری دس به سر علف بکشم...یا هر چیزی..بعد توی ماشین کسی براند... من به چیزهایی که پخش کرده گوش بدهم. هم را ببوسیم. خداحافظی. خاطره ی آرام و خوب.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 اسفند 1395 14:26
-
آدرس وبلاگ
یکشنبه 15 اسفند 1395 13:56
من را اینجا بخوانید: http://womanofsmallthings.blogfa.com/
-
کاردستی
یکشنبه 15 اسفند 1395 02:33
چسب حرارتی را زدهام به برق و چای با طعم غنچهی گلمحمدی میخورم و دارم وسط شلوغیهای اتاقم برای خودم گوشوارهی نمدی درست میکنم. عصر به سعید گفتم: برو گمشو.
-
رازیانه و زیرهی سیاه
یکشنبه 15 اسفند 1395 02:03
برادرم میگوید پدرم ما را مضحکه کرده. پدرم که هی میرود مسجد و اینها با کسی رفیق شده که قرار است برود توی شورای شهر کارهای مهمی بکند. یارو متوهم و شعاربده است. مثلا میگوید میخواهد شهر را خواهرخواندهی سیسیل بکند. بلی. درست خواندید: سیسیل ایتالیا نه سیسیل عمهی من. خواهر حرامزاده لابد. خواهر زشته...که خواهر قشنگه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 اسفند 1395 01:08
دیشب بود که با خواهرم نشسته بودیم. چه میکرد؟ برایم از خوابهایش میگفت. من قهوه دم کرده بودم. قهوه را عصر با دعوای مختصری از زنی پرمدعا و گوزو خریده بودم که طوری با من حرف میزد که انگار کارگر سیاه مزارع قهوهی پدر اروپاییاش باشم. پدرسفیدپوست کون قرمزش. من گفته بودم قهوه میخوام. گفته بود اسپرسو؟ گفته بودم نه..و...
-
پست ثابت: دزد پستهایم.
شنبه 14 اسفند 1395 23:03
روزهای من نویسندهی وبلاگ بالا به اسم من و با عکسی که صاحبش من نیستم پستهای من را دنبال کرده و در آدرسی که درست کرده درج میکند. هدفش دیده شدن یا جذب خواننده و در نتیجه لاس و لوس و ایجاد روابط با خوانندهها یا جا زدن خودش به اسم من و تخریب شخصیت مجازیم یا هر بیماری دیگری باشد برایم مهم نیست. فقط خواستم بدانید و...